-
آهوی من
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 12:32
گوشه گوشه صحرا بخواب ونهراس شیرها خاطرشان هست که تو آهوی منی
-
یک مزرعه
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 17:21
دلـم یک مـزرعــه مـیخـواهـد یک تـو یک من و گندم زاری طلایـی رنگ کـه هــوایـش آکنده بـا عطر نفـس هـای تـو بـاشد نـــبودنت داغم می کند! آنقدر که جای همه ی روزهای آخر سال بی آتش می سوزم ...
-
تنهاترینم
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 22:42
من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم
-
رحمی کن.........
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 22:20
اسمان رحمی کن ! دل بارانی تو شیشه نازک احساس مرا می شکند شاخه ها از اشکت همه گریان شده اند برگ ها می پرسند: ((این کدامین غزل است که تو را عاشق و مجنون کرده ست؟)) تو ولی می باری شیشه نازک احساس مرا می کوبی اسمان رحم نکردی بر ما..........
-
سایه......
یکشنبه 11 تیرماه سال 1391 23:52
سایه گمگشته ای در یک کویرم کیستم پرسشی بی پاسخم در جستجوی کیستم یک قدم تا انتهای دردهایم مانده است منتظر تا اینکه باز آیی ، بگویی کیستم روی دوش خسته ام آواری از دلواپسی ست از کدامین سمت می آیی ، بگو می ایستم روبروی آینه تصویر خود گم کرده ام عمری اما در کجای آینه می زیستم بی تو حتی در نگاه لحظه ها هم نیستم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1391 00:35
شده در ساز تو آواز جدایی جانا مزن اینگونه،مزن ساز جدایی دستی که تواند شکند فاصله ها را چندیست که گردیده هم آواز جدایی ای موج،تنت منحنی آبی دریا ما دست نیازیم و تو در ناز جدایی نازم به وفاداری پروانه که چون من بالی نزند با پر پرواز جدایی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 21:35
با هیچ مزه ای عوض نمی کنم ...! نمک چهره ات را .. ولی متعجبم .. از شیرینی لبانت... در این نمکزار. . .!!!
-
باورم کن
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 09:11
مرا اینگونه باور کن ی تنها کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده. خدا دیگر کجا رفته؟ نمیدانم مرا آیا گناهی هست؟ که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست مرا اینگونه باور کن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 09:11
مرا اینگونه باور کن ی تنها کمی از یادها رفته... خدا هم ترک ما کرده. خدا دیگر کجا رفته؟ نمیدانم مرا آیا گناهی هست؟ که شاید هم به جرم آن غریبی و جدایی هست مرا اینگونه باور کن...
-
عشق را..............
شنبه 3 تیرماه سال 1391 21:31
من عشق را در تو تو را در دل دل را در موقع تپیدن تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستربستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شگوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
-
روزگاریست..........
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 08:57
روزگاری که وفا قصه برف به تابستان است وصداقت گل نایابیست به چه کس باید گفت با توانسانم وخوشبخترین
-
چشمهایت زینبم.............
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 20:15
آنکه چشمان تو را این همه زیبا میکرد کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد یا نمیداد به تو اینهمه زیبایی را یا مرا در غم عشق تو شکیبا میکرد
-
نازنین من.....
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 09:26
نازنین من! زندگی آن نیست که تو می پنداریش زندگی آن لحظه ایست که دل من ابری میشود و چشمان من به شفق می نشینند زندگی آن لحظه ایست که تو مرا نگاه میکنی و من معنا میشوم سکوت میکنم و لبریز از صدای تو میشوم زندگی آن لحظه ایست که تو می خندی من تهی از دلیل می شوم و همه تو می شوم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 23:35
چقدر دستاتو کم دارم چقدر دلتنگ چشماتم تورو میبینم از دورو هنور محو تماشاتم چه بی حاصل به دور تو مثه پروانه میگردم گناهم شاید این بوده که من عاشقترین مردم دلم خوش بود که تقدیرم به دست تو گره خورده کسی جز دست نا اهلت دل مارو نیازرده دلم خوش بود با عشقت غم دنیا حریفم نیست شنیدم عاقبت گفتی که عاشق مثل من کم نیست گلم ، دلم...
-
دلم برای ................
یکشنبه 28 خردادماه سال 1391 00:26
دلم برای کسی تنگ است که اینجا میآید ودست نوشتههایم را میخواند کسی که تنها ردپایش یک " غریبه ........" است و بس. دلم برای او تنگ است که خدا به اندازه وسعتِ چشمهای دریائیش باران میبارد.برای او که دستهایم در دستهایش جوانه زد.برای او که عشق ر ابه من بخشید
-
اسمان میگرید
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 21:53
اسمان می گرید و هم اوازش ،من! پشت یک شیشه سرد شعری از بارش و غم می خوانم گل دلتنگی من ،منتظر باران است باد هم می اید و به اهنگ وزش قطره ها می رقصند دوست دارم بوزم به فضایی که در ان ابر های دل من ارامند آسمان می گرید اسمان جای همه می گرید و من پشت حصاری روشن شعری از بارش و غم می خوانم
-
آغاز دوباره
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 06:43
سلام خواب رؤیای فراموشیهاست خواب را دریابم که در آن دولت خاموشیهاست من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم و ندایی که به من می گوید : گر چه شب تاریک است دل قوی دار ، سحر نزدیک است زینبم از سال 1385 ننوشته بودم دوباره آغاز میکنم حرفهای دلم برایت مینویسم فقط بدان که...............................
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 خردادماه سال 1385 23:38
من وتو ان دو خطیم اری موازیان به ناچاری که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
-
قسم
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 00:12
قسم به تیر بخت من تنها تویی یاور من قسم به اون دوتا چشات که اشک میریزن واسه من قسم به قلب عاشقت که چه ها کرد با دل من قسم به چشم پاک تو چهل چراغه واسهء من قسم به اون پرستوها که گریه کردن واسه من میدونم پیشت که نیستم دلتنگی داری مثل من یادته عشوه می رفتی واسه قلب عاشق من چون که تو خودت میدونی تویی تنها باور من
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 23:55
زینبم: من تموم قصه هام قصه ی توست اگه غمگینه اوون از غصه ی توست یه دفعه مثل یه آهو توی صحرا ها رمیدی بس که چشم تو قشنگ بود گله ی گرگ رو ندیدی دل نبود توی دلم تورو گرگا نبینن اونا با دندون تیز به کمینت نشینن الهی من فدای تو چیکار کنم برای تو اگه تو این بیابونا خاری بره به پای تو
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 22:54
با یک اشاره تو رود میشوم.با یک لبخند تو بدرود میشم.روبرویم بنشین وبامن بگو از کدوم ستاره بر زمین فرو افتاده ای!با من بگو چه وقت نگاههای ما معما میشود.با من بگو چه وقت دلهامان را از عشق و دریا می انبارند. کدام باد سرکش خلوت ترد برگهارا می آشوبد؟کدام طوفان خواب خانه ها را میشکند؟ با من بگو چرا خاطره ها به تو نمیرسند؟چرا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 01:38
اینقدر دریا بودی که تو دلم جا نشدی!! گفتی که سنگ صبورت میشم اما نشدی دلمو زدم به موج چشمات اما تو صاحب اوون دلی که زدم به دریا نشدی تو شب موهات چقدر پرسه زده باشم خوبه؟!! روزگارمو سیاه کردی و فردا نشدی!! آسمونه آبی روزای بی کسیم بودی اما یک مرتبه ابری شدی و وا نشدی دلم از ادم شدن حرفی نداشت اما میدید حتی یک دفعه به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 00:26
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بو سه می آیم و آن را قبل از چیدن ستاره های قلبت روی گونه هایت می کارم تا بدانی دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 16:39
چقدر دلم میخواست یه شب من وتو تنها می شدیم انقدر کوچیک بود دنیا که فقط ما توش جا میشدیم مجنون یه شب جراتشو می داد امانت دست تو اون وقت ما تا آخر عمر راهی صحرا میشدیم اگر ما اون جوری بودیم نیاز به قایقی نبود آروم سوار موجای بلند دریا میشدیم چقدر دلم میخواست همه حسرتمونو بخورن چقدر دلم میخواست دیگه منو تو در میون نبود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 فروردینماه سال 1385 14:18
دوسـت نـدارم کـه فـکــر کـنـی دوســت دارم دوســت دارم بــــاور کـنــی کــه دوســت دارم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 15:27
الهی نگویم چنین وچنان بایدم تو ان ده که ان شایدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 01:54
دلم برای دلت تنگ میشود آری و خسته می شوم از این لحظه های تکراری تمام زندگیم پشت این معما سوخت که دوستت دارم,آیا دوستم داری؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 18:02
-
گل انتظار
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 16:32
ز رهرسیدی و با خود بهار آوردی چراغ روشن شبها ی تار آوردی به عطر سوسن ده رنگ چون نسیم امید ز در در آمدی و صد بهار آوردی نسیم وار وزیدی به روح خسته من ز دشت سوخته ام گل به بار آوردی به پای تو گل سوسن ز بام و در می ریخت چو عطر خویش به هر رهگذار آوردی تو آمدی و به نیروی چشم شیر افکن نگاه نافذ آهو شکار آوردی پرند زلف فرو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 01:01
بال و پر ریخته مرغم به قفس تا گشایم پر و بال پر پروازم نیست تا بگویم که در این تنگ قفس چه به مرغان چمن می گذرد رخصت آوازم نیست